سفارش تبلیغ
صبا ویژن


من و دوستم



درباره نویسنده
من و دوستم
مدیر وبلاگ : یاران دلنواز[65]
نویسندگان وبلاگ :
زهرا (@)[29]

سعیده
سعیده[30]

تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دل نوشته ( زهرا )
یاران دلنواز
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
من و دوستم

آمار بازدید
بازدید کل :61575
بازدید امروز : 3
 RSS 

سلام

بعد از حدود یک سال اومدم صفایی به خانه قدیمی بدهم. و صفایی به دلم...
ساعت بیست دقیقه به 4 و بیست دقیقه بیشتر وقت نوشتن ندارم. بعدش باید برم بقیه رو واسه سحری بیدار کنم.

خیلی حرفا تو ذهنم بود بنویسم . با ربط و بی ربط . یکی از بی ربطاش اینه که یه مدتیه هر وقت میام نت میرم تو سایت سید حمید رضا برقعی . واسه شعراش و صدای روی وبلاگش

*دور حرم دویده ام...صفا و مروه دیده ام ... هیچ کجا برای من کرببلا نمی شود..*

دو سال رفتم کارشناسی. حالا تموم شده و برگشتم خونه...کارشناسی ای که بدون دوستم گذشت . ولی با آدم های مختلفی آشنا شدم البته فقط آشنا...
یادش بخیر.پارسال این موقع طرح ضیافت چمران بودم.خیلی خوب بود. جای دوستم خالی بود..امسال نشد که بریم.
چقد زمان زود میگذره...10دقیقه مونده
سه روز از ماه رمضون 90 هم گذشت. ماه رمضون همیشه منو با حال خراب تحویل میگیره. هیچ وقت مهمون خوبی نبودم...
داریم بزرگ میشیم آجی....اتفاقاتی داره دوروبرت میافته...دعا میکنم خیر باشه و خوبی.
بهتم گفتم،نمی دونم بیشتر خوشحالم یا ناراحت...ولی زمانه دیگه...میگذره و...

جمله هام خیلی پراکنده اند. بعد یه ساله دیگه...
چی بنویسم دیگه ه  ه ه ه...نمی دونم...آها خیلی دوس داشتم بودی...این روزا یه چیزایی آزارم میده . فقط فرار کردن از خودم چاره ی کارمه...کاش بودی آجی
رفتم پست های قبلی رو خوندم.چه روزایی بود.
یه دقیقه به 4 مونده...ماه رمضون امسال داره واسم خیلی متفاوت میگذره...فک میکنم اونطور که باید نیستم تو این ماه... همیشه این ماه واسم سراسر آرامش بوده . همیشه این ماه همه غصه هامو می برد ، امسال دارم با خودم می جگنم.

از 4 هم گذشت...چرا نوشته هام تلخ شد؟! نمی خاستم این طور بشه ...

زمان داره واقعا زووود میگذره...
اینایی که می نویسم حرفای استاد پناهیانه که تو درافت موبایلم سیو کردم ...اینجا مینویسمشون که دیگه پاکشون کنم...

*اگه از اون چیزایی که توبه کردی واقعا دیگه عمل نکنی توبه تو پذیرفته شده...
*به زره ها نگاه کن ، ترک گناه کوچک بسیار مهم است.
 
 *تا اقرار به بدی وضعمان نکنیم ، پاک نمیشیم
 *برای افزایش محبت ، بنشینیم کنار تاریخ زندگی امر المومنین علیه سلام
*اگر تقوا داشته باشیم نگاهمون عوض میشه
*من تو تنهاییم با گناه مبارزه میکنم (انشااله)
*یه مدت ...ترک گناه ، ترک گناه ، ترک گناه ... بعد محبت خدا رو میبینیم
*هیچ چیزی مثل ولایت اهل بیت باعث تزکیه نفس نمیشه
*آدم تردید داره آیا یه چیزی گناه هست یا نه بازم فاصله بگیره
*راه تبلیغ دین : آنهایی که اومدند تا آخر راه رو برن
*از خدا بترسیم خدا ما رو بغل میکنه، محبت واقعی یعنی این...
*اگر متوجه خدا باشیم همه به ما توجه میکنند
*اولین حرکت » بکارگیری استعداد توجه قلبی به خدا و خوبهای عالم
 *هر کسی فکر کنه شیطان دیگه با اون کاری نداره بیشتر زمین میخوره
*مهربان باش تا دیگران فکر نکنند متکبری
*خدا رو فراموش کنیم ، خدا یه کاری میکنه خودمون رو فراموش کنیم و اون چیزی که به نفعمونه رو نفهمیم
*یکی از روشهای اصلاحی: انسان رفتار مثبت خودش رو داشته باشه ، دنبال تخریب دیگران نباشه
*هیچ چیزی که با اون مباهات کنیم بالاتر از اسلام نیست
*هم و غم هر کسی ملاک ارزش اوست
*دل نگران کدام یک از دل مشغولیات هستی...این یعنی توجه
*اولین قدم : برنامه ای برای توجه داشته باشیم . در هر لحظه به چه چیزی توجه میکنم؟
*یک نمونه از ورع: یک لحظه از وقتم رو بیهوده تلف نکنم
خیلی زیادن...بقیشو بعدا می نویسم
باید برم

یا علی

 

 

 



نویسنده : زهرا » ساعت 4:9 صبح روز جمعه 90 مرداد 14


پروانه لبه ی تنگ ماهی نشسته بود.
به ماهی گفت سقف قفست شکسته، چرا پرواز نمی کنی؟!



نویسنده : سعیده » ساعت 3:59 عصر روز شنبه 89 شهریور 13


شب عفو است ومحتاج دعایم،

ز عمق دل دعایی کن برایم.

اگر امشب به معشوقت رسیدی،

خدا را در میان اشک دیدی؟

کمی هم نزد او یادی ز ما کن.

کمی هم جای ما او را صداکن.

بگو یا رب فلانی رو سیاه است،

دو دستش خالی و غرق گناه است.

بگو یا رب تویی دریای جوشان

در این شب رحمتت بر وی بنوشان

 التماس دعا



نویسنده : سعیده » ساعت 7:18 عصر روز پنج شنبه 89 شهریور 11


 از عاقلان حساب دلم را جدا کنید
حرف و حدیث کهنه خود را رها کنید
چیزی به شب نمانده به خلوت که میروید
قدری دل شکسته ما را دعا کنید
این دست های ساده و خالی دخیلتان
ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید

نویسنده : سعیده » ساعت 12:18 صبح روز جمعه 89 مرداد 22


 دلم خیلی گرفته از خودم از کارام از برنامه هام وقتی گذری گذرا به گذشته می کنم و با امروزم مقایسه می کنم اگه چه خیلی از اطلاعاتم در خیلی از زمینه ها شاید به نسبت بیشتر شده باشه اما در عمل در بعضی جاها خیلی پسرفت کردم نمی دونم چرا! اما این من اون منی نیست که آرزوی من باشه! احساس می کنم از برنامه و هدف های شخصیتی زندگیم نسبت به گذشته فاصله گرفتم! از این بودن راضی نیستم! نیاز به تغییر اساسی در خودم احساس می کنم! گاه دوست دارم یه فرد تازه تری از امروزم باشم با افراد تازه ای معاشرت داشته باشم تا بتونم خود تازه ای برای خودم بسازم! گاهی وقتا آدم با افراد دور و برش بر حسب عادت، رفتار و برخورد می کنه من از این عادت بدم می یاد...! اونی نیستم که باید... خدایا کمکم کن! کمکم کن که اگه موقعیت هم تغییر نکرد من تغییر کنم...!

راستی وبلاگمون هم داره دو ساله میشه...


نویسنده : سعیده » ساعت 12:6 صبح روز سه شنبه 88 اسفند 25


<      1   2   3   4   5   >>   >